نويسندگان



آثار تاريخي يك عاشق



دوستان عاشق تنها



دوستان عاشق



وضعیت من در یاهو



آمار وب



طراح قالب:



موزیک و سایر امکانات





دیگه بیخیال...دیگه بسه...

برو با همونایی ک دورت ریختن...

ادعای پاکی تعطیل


[+] نوشته شده توسط amirali در 17:32 | |







دیگه هی نشین اشک نریز اون مال تو نیست که       حالا ک اون رفته حیف چشمای تو خیس شه

دیگه قلبتو اسیر هرکسی نکن                                    وقتی ک تنها بشه بازم دنبالت میگرده


[+] نوشته شده توسط amirali در 17:30 | |







روزی دختر پسری در خانه تنها بودند...

پسر از دختر پرسید: دوستم داری؟؟؟

دختر جواب داد: آره خیلی دوست دارم

پسر گفت:ثابت کن....

دختر تمام لباس هایش را از تنش در آورد..

دختر پرسید: تو چی؟؟دوستم داری؟؟

پسر: معلومه ک دوست دارم!

دختر گفت: پس ثابت کن...

پسر تمام لباس های دختر را تنش کرد....!

سلامتی پسرای بامعرفت....


[+] نوشته شده توسط amirali در 17:29 | |







 

این سیگار که در دست من است

می سوزد و صدایش در نمی آید ؛ درست مثل خود من در دست خاطرات تو !


[+] نوشته شده توسط amirali در 17:28 | |







توباختی از اول...

تو ساختی پس از من

ی عصبی مریض

شناختیم پس حتما؟؟

منی ک بدون تو داشتم

فردامو زندگی میکردم

واسه دلخوشی تو بود

خودمو زندونی میکردنم

داد نزن هنوزم سرپاهم

هنوز...همون دیوونه همه کارم

هنوز شبا با خودم درگیر میشم

داد نزن الکی خط ننداز رو دستات

لش بازی نکن دست ور دار از حرفات

صداتو ننداز تو سرت ک دیوونه تر شم


[+] نوشته شده توسط amirali در 17:22 | |







همه اش از پشت شیشه تورو می دید یواشکی

لحظه هارو می شمرد تا که دوباره رد بشی

رد بشی با این نگاهت دل و آسون بکشی

انتظار می کشیدم صدای پات و بشنوم

منتظر بودم بیای و عکست و بازم بکشم

دست و پام و گم می کردم بند می یومد زبونم

از خدا خواستم خراب شه آسمونم

تو از این دنیا برم دل بکنم

آخه اونی که من و تنها گذاشت

قدر این عشق و تو این دنیا نداشت

ای خدااااا اون من و پشت سر گذاشت

عشق شیشه ای آره فایدا نداشت

هروقت که می خواستم بگم تویی وجود من

یه روزی جرات دادم به این دلم

بیام و بهت بگم دوستت دارم

اما تا اومدم پشت پنجره

دستات و دیدم توی دست دیگه

چشم انتظراری بسه دیگه

بی قراری فهمیدم بسه دیگه


[+] نوشته شده توسط amirali در 17:21 | |







گفت : می خوام یه یادگاری بنویسم تا همیشه برات بمونه ... 

 

گفتم : کجا؟

 

گفت : رو قلبت ...

 

گفتم : می تونی؟

 

گفت : آره زیاد سخت نیست ...

 

گفتم : بنویس تا برای همیشه بمونه ...

 

یه خنجر برداشت ...

 

گفتم : این چیه؟

 

گفت : هیسسسسسسسسسسسسسسسسسسسس .

 

ساکت شدم  ...

 

گفتم:بنویس دیگه چرا معطلی ؟

 

خنجر رو برداشت و با قسوت تیز اون نوشت :

 

دوستت دارم دیوونه !!!

 

اون رفته خیلی وقته ... کجا ؟ نمی دونم .

 
اما هنوز زخم خنجرش یادگاری رو قلبم مونده ...  


[+] نوشته شده توسط amirali در 17:20 | |







مرا بازیچه‌ خود ساخت چون موسا که دریا را 
فراموشش نخواهم کرد چون دریا که موسا را

نسیم مست وقتی بوی گل می‌داد حس کردم
که این دیوانه پرپر می‌کند یک روز گل‌ها را

خیانت قصه‌ی تلخی است اما از که می‌نالم؟
خودم پرورده بودم در حواریون یهودا را

خیانت غیرت عشق است وقتی وصل ممکن نیست
چه آسان ننگ می‌خوانند نیرنگ زلیخا را

کسی را تاب دیدار سرِ زلف پریشان نیست
چرا آشفته می‌خواهی خدایا خاطر ما را

نمی‌دانم چه افسونی گریبان‌گیر مجنون است
که وحشی می‌کند چشمانش‌آهوهای صحرا را

چه خواهد کرد با ما عشق؟ پرسیدیم و خندیدی
فقط با پاسخت پیچیده‌تر کردی معما را


[+] نوشته شده توسط amirali در 17:19 | |







راضي شدم من اي دوست

به يك نگاه ساده

تورو خدا بگو كه

كجاي اين زياده !

راضي شدم من حتي

شبها بياي تو خوابم

غزل برات بخونم

تو هم بدي جوابم

راضي شدم هميشه

تو روياهام ببينم

برات از آسمون ها

ستاره اي بچينم

 

http://rasul4u.persiangig.com/Asheghane/12169.jpg


[+] نوشته شده توسط amirali در 17:18 | |







...من که ميدانم شبي عمرم به پايان مي رسد...

 

 

...نوبت خاموشي من سهل واسان مي رسد...

 

...من که مي دانم که تا سرگرم بزم و مستي ام...

 

...مرگ ويرانگر چه بي رحم وشتابان مي رسد...

 

...من که مي دانم به دنيا اعتباري نيست...

 

...بين مرگ و ادمي قول و قراري نيست...

 

...من که مي دانم اجل ناخوانده وبيدادگر...

 

 

...سرزده مي ايد و راه فراري نيست...


[+] نوشته شده توسط amirali در 17:17 | |



صفحه قبل 1 ... 13 14 15 16 17 ... 25 صفحه بعد