خبری ازت نداشتم خیلی بی تاب تو بودم اومدم سراغت اما.... پر گریه شد وجودم
خیلی دلتنگ تو بودم... نمیدونم چرا اینجام ....
اونجا گل بارونه امشب... چرا من چیزی نمیگم .... چرا میخندم عجیبه ....!!!!
آخه مجبورم بخندم کسی اشکام رو نبینه ... حالا کو تا باورم شه سرنوشت من همینه
بنظر میاد که امشب از قلم افتاده باشم .... آرزوم بود که من امشب پیش تو وایستاده باشم...
چه لباسای قشنگی بهت میاد چقدر عزیزم .... تو میخندی و من از دور دارم اشکامو میریزم....
بله رو بگو گل من تو ازم خیری ندیدی آرزوم بود که ببینم که تو رخت های سفیدی
حالا هر دو حلقه داریم تو تو دستت من تو چشمام ....
برو خوشبت شی عزیزم آرزوم بود که ببینم تو تو رخت های سفیدی
بله رو بگو گل من ، من و زندگیه بی تو باورم نمیشه اصلا
میزنم بیرون از اونجا بله رو میگی نباشم ....
میروم اون بیرون یه گوشه دست به دامن خدا شم .... دست به دامن خدا شم......
بله رو گفتی تموم شد .... دیگه این آخر کاره
هی میخوام بگم مبارک .... ولی بغضم نمیذاره...
حس من تبریک من بود من واسه تو گریه کردم قطره قطره های اشک رو به تو امشب هدیه کردم ...
امشب تو جشنت عزیزم نمیدونی چی کشیدم.... اما کاش نزدیکتر بودم تا تو رو واضح میدیدم ...
دیگه چشمام نمیبینه ... دستم هم نمینویسه ... دلخوشیم همین یه نامه است ... گرچه اینم خیس خیسه
آخرین جمله ی نامه ام اینه از ته وجودم...
برو خوشبخت شی عزیزم... 
|