بال شکسته







نويسندگان



آثار تاريخي يك عاشق



دوستان عاشق تنها



دوستان عاشق



وضعیت من در یاهو



آمار وب



طراح قالب:



موزیک و سایر امکانات





به سلامتیه نگهبانی که در سرمای زمستانی نگهبانی میداد..

پادشاه از قصر خود بیرون می اید نگاه ب نگهبان میکند میگوید :

سرد نیست در پاسخ میشنود سرد است اما عادت کردم..........

پادشاه میگوید فردا برایت لباس گرم می اورم این را میگوید و میرود و فراموشش میشود 

تا اینکه فردای ان روز می اید و جنازه ی نگهبان را میبیند 

که بروی دستش نوشته بود من ب سرما عادت کرده بودم اما.. 

امید تو ویرانم کرد!

 

 

حال من میگویم که من به تنهایی عادت کردم اما امید تو به باهم ماندن مرا ویران کرد.



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






[+] نوشته شده توسط amirali در 17:38 | |