تنهایی ، شوری اشكهایم زخم صورتم را میسوزاند این زخم زندگی است كه مدتها مرا همراهی میكند دست سردی نیست تا اشكهایم را پاك كند ومرهم زخمم باشد در بسته است نگاهم به در خیره مانده است اتاق سرد است همه چیز سرد است گرما ، بدنم را میسوزاند كسی نیست خاموشم كند ولی این بار دیگر صورتم نمیسوزد تنم از این همه تنهایی آتش میگیردو میسوزد

نظرات شما عزیزان:
|